کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

نقد سفیر پیشین ایران به کتاب جنگ پنهان

نقد و بررسی کتاب «جنگ پنهان»

8 آذر 1402 ساعت 13:56

کتاب «جنگ پنهان» که نام اصلی آن «تاریخ پنهان جنگ» می‌باشد، درباره جنگ آمریکا در افغانستان است که منابع آن تاریخ شفاهی می‌باشد. اهمیت منابع این کتاب در این است که همه افرادی که مورد مصاحبه قرار گرفته‌اند احتمالا این تصور را نداشتند که روزی مصاحبه آنان در معرض دید عموم قرار خوهد گرفت، از همین روی، اظهارات خود را بدون ملاحظه بیان ‌کرده‌اند. این افراد عمدتا مقامات آمریکایی درگیر در حوزه سیاسی و نظامی افغانستان بوده‌اند و به همین دلیل اطلاعات آنان قابل توجه به نظر می‌رسد.


مطالعات شرق/

جلسه نقد و بررسی کتاب «جنگ پنهان» نوشته «کریگ وایت لاک» ترجمه «ثریا عبدخدایی» با شرکت جمعی از سفرا، دیپلمات‌ها و کارشناسان سیاسی برگزار شد که در آن درباره این کتاب و نیز وجوه مختلفی از چرایی حضور آمریکا در افغانستان گفتگو شد. متن زیر نقد و بررسی محمدرضا بهرامی سفیر پیشین جمهوری اسلامی ایران در افغانستان است که در این نشست بیان شد. بهرامی در اظهارات خود گفت:
عنوانی که مولف برای کتاب انتخاب کرده در مقایسه با عنوانی که در ترجمه درج شده، به نظر من با محتوای کتاب همسویی بیشتری داشت. مولف "تاریخ پنهان جنگ" را مورد بررسی قرار می‌دهد و محتوای کتاب نیز در همین راستا می‌باشد.
بر حسب ظاهر علتی که باعث شد آمریکا به افغانستان حمله کند حادثه 11 سپتامبر است. فارغ از هر نگاهی که به 11 سپتامبر می‌توان داشت، این حادثه در برگیرنده چند تحول قابل ملاحظه بود.

1- برای اولین بار ماده پنج ناتو فعال شد. بعد از جنگ جهانی دوم و حتی در دوران جنگ سرد از ماده پنج استفاده نشده بود.
2- 11 سپتامبر باعث شد تا دولت آمریکا مجوزی از کنگره این کشور بگیرد تا هر زمانی که ایجاب کرد امکان عملیات نظامی تحت آن مجوز را داشته باشد.
3- این حادثه موجب شد تا مبارزه با تروریسم اولویت اول استراتژی امنیت ملی آمریکا برای یک دهه باشد. از اثرات جانبی این دهه که نزد برخی به دهه غفلت مشهور شده رشد قابل توجه GDP چین بود. در دهه 1990 موسسات مطالعاتی آمریکا در مورد رشد چین ابراز نگرانی کرده بودند ولی حادثه 11 سپتامبر برای یک دهه این توجه را معطوف به موضوع تروریسم کرد. در همین دهه رشد GDP چین 5 برابر شد. با مقایسه رشد تولید ناخالص داخلی چین از 1960 تا 2022 در هیچ مقطعی چنین رشدی را در تولید ناخالص داخلی چین نمی‌بینیم.
4- اهمیت 11 سپتامبر به اندازه‌ای بود که آن را با پایان جنگ سرد مقایسه کردند. از این منظر نمی‌توان اثرات 11 سپتامبر را نادیده گرفت.

سخنان من در مورد این کتاب دارای 3 بخش است که عبارتند از:
1- به بررسی مستندات کتاب خواهم پرداخت.
2- بخش‌های مهم کتاب را بیان خواهم کرد.
3- در پایان هم ارزیابی خودم از این کتاب را مطرح می‌کنم.
 
الف: مستندات
در این بخش همان طور که جناب آقای کاظمی قمی هم اشاره داشت، منابع اصلی کتاب، تاریخ شفاهی است. اهمیت تاریخ شفاهی به این است که همه افرادی که مورد مصاحبه قرار گرفته‌اند احتمالا این تصور را نداشتند که روزی مصاحبه آنان در معرض دید عموم قرار گیرد، بنابراین اظهارات خود را بدون ملاحظه بیان ‌کردند. این افراد عموماً درگیر در حوزه سیاست و یا حوزه نظامی مرتبط با موضوع بودند؛ از این رو اطلاعات آنان قابل توجه به نظر می‌رسد. پنج منبع تاریخ شفاهی در این کتاب: بازرس ویژه برای بازسازی افغانستان، مصاحبه‌های شفاهی وزارت دفاع، مصاحبه‌های شفاهی مرکز نظامی آمریکا، تاریخ شفاهی ویرجینیا که وابسته به نهاد دانشگاهی است و انجمن غیرانتفاعی برای مطالعات و آموزش دیپلماتیک می‌باشند.
در بخش مستندات، روزنامه واشنگتن پست ادعا می‌کند که برای دسترسی به متن مصاحبه‌های بازرس ویژه برای بازسازی افغانستان که مهم‌ترین منبع این کتاب می‌باشد، 2 بار طرح دعوای حقوقی کرده که 3 سال زمان را در برگرفته است و در این حالت فقط توانسته 200 صفحه از مصاحبه‌های تاریخ شفاهی را به دست بیاورد. در همین 200 صفحه 85 درصد اسامی سانسور شده است. بنابراین این کتاب تنها بخشی از واقعیت‌های جنگ بیست ساله را بیان می‌کند. چون همه اطلاعاتی که مربوط به جنگ آمریکا در افغانستان بود در این کتاب ذکر نشده است.
 
ب: بیان بخش‌های مهم کتاب
1- محتوای این کتاب توصیفی است. این کتاب وارد ریشه‌یابی، ارزیابی و تحلیل نمی‌شود. این کتاب بیشتر به شرح وقایع می‌پردازد. از نکات مهم این که در این 20 سال 775000  نیروی نظامی آمریکا به صورت چرخشی وارد افغانستان شدند. 2300 نفر تلفات نیروی نظامی آمریکا در افغانستان ذکر شده است و بیش از 21000 نیروی نظامی آمریکا مجروح شدند. براساس ارزیابی دانشگاه براون حدود 2300 میلیارد دلار هزینه حضور آمریکا در افغانستان بوده است.
- بر اساس ارقام ذکر شده در کتاب در طول این 20 سال 85 میلیارد دلار هزینه ایجاد نیروهای امنیتی افغانستان و 144/71 میلیارد دلار هزینه بازسازی این کشور شد. این هزینه‌ها در کشوری انجام می‌شود که تنها در یک سال و در بهترین شرایط بودجه سالانه آن حدود 8 میلیارد دلار بود و  امکان جذب همه بودجه سالانه در هیچ مقطعی وجود نداشته است. در این کشور 144/71 میلیارد دلار صرف بازسازی حوزه‌های مختلف شد، در حالی که هنوز کابل به عنوان پایتخت دارای سیستم برق، آب آشامیدنی، فاضلاب و دیگر خدمات عمومی نیست و خیابان‌های کابل هنوز به صورت کامل آسفالت نشده‌اند.
2- اهداف و مفروضاتی که آمریکا در بدو ورود به افغانستان بیان کرد به دلیل پیروزی‌های سریعی که در ابتدا به دست آمد تغییر کرد. از اهداف اولیه که خلاص شدن از شر القاعده، نابودی طالبان و گروه‌های همکار آن بود به هدف جدید که ایجاد حکومتی با ثبات و به سبک آمریکا بود، رسیدند. مفهوم این تغییر سریع این می‌تواند باشد که یک برنامه‌ریزی عمیق برای ورود به افغانستان در نظر گرفته نشده بود. در همین زمان مشاور امنیت ملی آمریکا بیان کرد که چون موفقیت‌ها زودهنگام بود، به یک مرحله استراتژیک رسیده‌ایم و می‌خواهیم به افغانستان به جای تروریسم، دموکراسی و آزادی را هدیه دهیم.
- در تمام کتاب این عدم وجود برنامه منسجم در کلام افراد مختلف وجود دارد. همه افرادی که در مورد برنامه‌های کاری خود صحبت می‌کنند، تاکید دارند که یک برنامه منسجم و همه جانبه در مورد افغانستان وجود ندارد. برای نمونه آمریکا در ابتدای ورود به افغانستان بیان داشت که ارتش افغانستان باید 50 هزار نفر و پلیس این کشور بین 60 تا 70 هزار نفر نیرو داشته باشد، برای کشوری با مساحتی بیش از 600 هزار کلیومتر مربع ارتش 50 هزار نفری را پیشنهاد می‌دهند! از یک ارتش 50 هزار نفری در سال 2002 می‌رسیم به یک ارتش 227 هزار نفری در دهه دوم و از یک نیروی 60 هزار نفری در پلیس به یک پلیس 125 هزار نفری می‌رسیم. این تفاوت در واقع بی‌ثباتی در اتخاذ تصمیم‌ها و عدم درک واقعی ماهیت جامعه و مشکلات آن را نشان می‌دهد.

- در ادامه کتاب آمده است وقتی که آمریکا وارد حوزه ملت‌سازی می‌شود از روی اجبار پا به این حوزه گذاشته و آن را به عنوان بدیلی برای مقابله با بی‌ثباتی‌ها مطرح می‌کنند. ورود آمریکا به این حوزه کاملا مشخص است که دارای تئوری مشخص و نظریه دقیق نبوده و در کتاب هم به آن اشاره می‌شود.

 - مورد بعدی این است که روند بازسازی افغانستان متناسب با نیاز جامعه این کشور نبود و عمدتا نمایشی بود. تمرکز بر پروژه‌هایی مانند احداث مدرسه و یا کلینیک به اندازه‌ای بوده که صدای مقامات مجلس را نیز در آورد که نیاز به این تعداد در یک منطقه مشخص نمی‌باشد. توازن در مناطق مختلف در این موضوع وجود نداشت. همچنین به عنوان نمونه در این کتاب بیان شده است که بین سال‌های 2010 و 2012 وزارت دفاع سه هزار قرارداد منعقد می‌کند که ارزش این قراردادها 106 میلیارد دلار بوده است و در مصاحبه‌ها و تحقیقات مشخص می‌شود که 18 درصد این پول در اختیار طالبان و دیگر گروه‌ها قرار گرفته و 15 درصد آن در اختیار مقام‌های دولتی که بیان می‌شود فاسد بودند، قرار می‌گیرد. یعنی به طور مشخص یک‌سوم این پول بیهوده مصرف شده است.

- در این کتاب به موضوع مبارزه با مواد مخدر پرداخته شده است که صحنه‌ای از آزمون و خطای دائمی را نشان می‌دهد. در ابتدا تصمیم گرفته شد تا محصول تریاک از کشاورز خریداری شود. در این حالت نتیجه این شد که کشت افزایش پیدا کند و کشاورز بخشی از محصول را به دولت بفروشد و بخشی دیگر را در همان مسیر قاچاق قرار دهد. ناکامی، موجب توقف این پروژه می‌شود. در مرحله بعدی موضوع مبارزه با مزارع کشت خشخاش انتخاب شد. حتی یکی از سفرای آمریکا در کلمبیا برای افغانستان انتخاب شد و سعی کردند مبارزه را به این شیوه ادامه دهند که در این راه با مخالفت جدی دولت افغانستان مواجه شدند. این سبک از مبارزه آسیب‌پذیرترین قشر این پدیده را هدف قرار می‌داد؛ کشاورزی که فقط همین منبع درآمد را دارد. نتیجه این ‌شد که هم طرح شکست بخورد و هم طالبان موفق به سربازگیری از روستاهای افغانستان شوند. مرحله بعدی مبارزه با لابراتوارهای مواد مخدر بود که به دلیل اطلاعات غلطی که ارائه می‌شد هر جا را که مورد حمله قرار دادند، بعد از بررسی‌ها متوجه می‌شدند که اطلاعات دقیق و صحیح نبوده است. در نهایت این پروژه را با میلیاردها دلار هزینه کنار گذاشتند.

- محور بعدی در این بخش دخالت در امور سیاست داخلی افغانستان است. علت اساسی دخالت در سیاست داخلی افغانستان با توجه به محتویات این کتاب به انتخابات سال 2009 مربوط می‌شود. زمانی که نماینده آمریکا در امور افغانستان و پاکستان سعی می‌کند در این انتخابات دخالت و انتخابات را به دور دوم بکشاند، رقیبی برای کاندیدای اصلی نامزد ریاست جمهوری ایجاد و حتی سعی کرد تا در ساختار کشور تغییر ایجاد کند. این موضوع منشا اختلاف بین آمریکا و دولت وقت افغانستان شد و در ادامه موضوع بمباران‌های هوایی و بازرسی‌های شبانه به آن اضافه و شکاف ایجاد شده عمیق‌تر شد.
3- محور دیگری که در این کتاب مورد توجه قرار گرفته این است که از نیمه دوم سال 2003 تحرک طالبان به تدریج آغاز می‌شود. از همین سال براساس مندرجات کتاب، بازی دوگانه پاکستان نیز آغاز می‌شود. پاکستان  برای نابودی القاعده با آمریکا همکاری کرد ولی در مورد طالبان با آمریکا همکاری نکرد. در راستای این نکته باید بگویم مستندی را نیز بی‌بی‌سی در دهه گذشته و بر اساس مصاحبه با برخی مقامات نه چندان سطح بالای کشورهای درگیر در افغانستان تهیه کرد که همین معنای بازی دوگانه را می‌داد.
- در همین بخش دسترسی طالبان به اطلاعات ویژه را مطرح کرده که جالب است. همان روزی که معاون وقت رئیس جمهور آمریکا وارد فرودگاه بگرام می‌شود، طالبان عملیات انتحاری بر روی این فرودگاه انجام می‌دهد. این موضوع نشان می‌دهد که دسترسی طالبان به اطلاعات بسیار بالا بوده است. یا این اطلاعات را از نهادهای امنیتی درون افغانستان یا همکاران خارج از افغانستان دریافت می‌کردند. در این کتاب قید شده که اگر این عملیات در فاصله کوتاهی دیرتر اتفاق می‌افتاد می‌توانست به معاون رئیس جمهور آمریکا آسیب برساند.
4- از دیگر نکات قابل توجه در کتاب این است که ارتش آمریکا برای جنگ‌های کلاسیک آموزش دیده بود ولی جنگ در افغانستان نامتقارن بود. آمریکا بعد از ویتنام دیگر وارد جنگ نامتقارن نشده بود و بعد از آن برای اولین بار وارد جنگ نامتقارن شد. در کتاب چندین بار اشاره شده است که افسران ارشد آمریکا با برنامه‌های سیاست‌مداران و نظامیان ارشد مخالف بودند و این مخالفت‌ها در مصاحبه‌های شفاهی به آن اشاره شده است. البته آن تعداد از افسرانی که اختلاف‌های خود را با برنامه سیاست‌مداران و نظامیان ارشد علنی می‌کردند معمولا کنار گذاشته می‌شدند.
- آمریکا  از اواخر دهه قرن جاری موضوع دستیابی به صلح در افغانستان را در دستور کار خود قرار داد. پترائوس در سال 2009 در دانشگاه هاروارد بیان می‌کند که باید راهی برای آشتی وجود داشته باشد، معنی این سخن پترائوس این است که آمریکا از همان زمان به این درک رسیده بود که نمی‌توانند با توجه به وضعیت موجود در افغانستان به فعالیت نظامی ادامه و به موفقیت آن امیدوار باشد. البته تجربه نشان داد که زمان زیادی صرف شد تا از این مرحله خارج شوند. در این راستا این نکته را هم باید بیان داشت که معاون سیاسی فعلی وزارت امور خارجه طالبان مدتی قبل اعلام کرد که آمریکا از سال 2007 مذاکرات پنهان خود با طالبان آغاز و ایشان از همان موقع درگیر این مذاکرات بوده است.

- از سال 2016 براساس مستندات کتاب، آمریکا عدم امکان موفقیت نظامی و یا شکست را پذیرفته بود. بنابراین همان طور که پیروزی اولیه خارج از تصور آمریکایی‌ها بود و آنان فکر نمی‌کردند به این سرعت بتوانند به موفقیت دست پیدا کنند، ورود آمریکا برای تعامل با طالبان نیز از روی اجبار و عدم امکان موفقیت نظامی بود. در واقع آمریکا به این نتیجه رسید که نمی‌تواند این جنگ را براساس داشته‌های ذهنی و مادی به پیش ببرد.
 
ج: ارزیابی کتاب
1- نکته‌ای در مقدمه این کتاب آمده است و به صراحت بیان می‌کند که آمریکا در افغانستان شکست خورده است. این اعتراف از سوی آمریکا قابل توجه است.

2- فارغ از اولویت‌های سیاسی و یا ناکامی‌ در حوزه نظامی در خروج آمریکا از افغانستان، نکته‌ای که می‌تواند در این راستا مورد توجه قرار گیرد این است که بین منابع و اهداف آمریکا در افغانستان هماهنگی و تطابق وجود نداشت، منظور از منابع صرفا اشاره به منابع مادی نیست. شناخت کامل و کافی نسبت به جامعه افغانستان، پیچیدگی‌های آن و دیگر کنشگران را نیز باید بخشی از منابع محسوب کنیم و در بخش‌هایی از کتاب این عدم شناخت به صراحت بیان شده است.

 3- یکی از وجوه برجسته این کتاب امپراطوری دروغی بود که در طول این بیست سال توسط هیئت حاکمه آمریکا به افکار عمومی مردم خود تزریق کردند. در جای‌جای این کتاب این موضوع به وضوح مشخص است. این کتاب حول این پرسش تنظیم شده که چرا جنگ در افغانستان شکست خورد؟ روایت فریب هدایت شده به عینه از دلایل این شکست می‌باشد.

4- به نظرم حمله به افغانستان یک برنامه از قبل طراحی شده نبود بلکه یک اتفاق بود. آمریکا قبل از این که به افغانستان حمله کنند به طالبان مراجعه و تقاضای استرداد اسامه بن لادن را کردند و ظاهرا در صورت تحقق موضوع بنای حمله نداشتند. این موضوع را اخضر ابراهیمی نماینده وقت دبیرکل سازمان ملل متحد در امور افغانستان نیز با ما در میان گذاشت. البته قضاوت دقیق از موضوع نیازمند اطلاعات بیشتر است.

5- هنگامی که آمریکا در ملت‌سازی و حمله نظامی به افغانستان به موفقیت دست نیافت، بازی را تغییر داد و تصمیم گرفت با طالبان توافق کند. در واقع تصمیم گرفت با قدرت مسلط و فارغ از ماهیت قدرت مذکور به توافق برسد. مفهوم این اقدام این است که در آمریکا این برداشت وجود دارد که سیاست مانند تجارت است، هر جا آمریکا احساس کند که منافع او ایجاب می‌کند فارغ از همه تعهدات حتما از آن موضع عقب‌نشینی می‌کند.

6- یکی از خطاهای راهبردی که در کتاب به آن اشاره می‌شود این بود که در اواخر سال 2003 یکی از مقام‌های ارشد فعلی ساختار طالبان به رئیس جمهور وقت افغانستان مراجعه و تقاضا می‌کند که به بدنه جامعه افغانستان برگردد. در سال‌های 2003 و 2004 نیز تعدادی از مقام‌های طالبان تصمیم گرفته بودند تا در ازای عفو در جامعه ادغام شوند چون به دنبال یک محیط امن بودند. ولی در همان سال‌ها وزیر دفاع وقت آمریکا بر اساس اسناد این کتاب به رئیس جمهور وقت افغانستان این اجازه را نمی‌دهد که این توافق بین طالبان و دولت افغانستان انجام گردد. این دومین اشتباهی بود که از 2000 تا  2003  و 2004 در افغانستان رخ داد. اشتباه اول که بعداً همه به آن اعتراف کردند این بود که اگر طالبان در نشست بن حضور می‌داشت ممکن بود شرایط افغانستان به گونه‌ای دیگر پیش می‌رفت.

7- در مواجهه با افغانستان بعد از 11 سپتامبر مهمترین چالشی که وجود داشت این بود که آمریکایی‌ها سعی کردند مدلی مانند آمریکا با همان تفکر را در افغانستان جایگزین کنند. کشوری که حداقل 100 سال از آمریکا از منظر توسعه عقب بود و ساختار اجتماعی به شدت متفاوتی داشت.
- دموکراسی  به مفهومی که در حال حاضر در غرب از آن یاد می‌شود در واقع زاده توسعه است. در غرب چند سده طول کشید که بعد از رشد و توسعه به آن دست یافتند و این امکان ندارد در جامعه‌ای که به لحاظ اجتماعی دارای تفاوت‌های زیادی با کشورهای غربی است، مدل غرب در آن پیاده شود و آن مدل غربی را در خود هضم کند. کاملا مشخص است که حضور مدل غربی در افغانستان تعارض‌های زیادی را در جامعه این کشور به وجود آورد. در کابل نمادی شکلی از این دموکراسی وجود داشت ولی حتی در استان‌های نزدیک کابل چنین وضعی را نمی‌شد مشاهده کرد.
8- روایتی که این کتاب می‌خواهد منتقل کند بر این پایه استوار است که حمله به افغانستان به خاطر حادثه 11 سپتامبر بود. فهم من این است که اگر بخواهیم تحولات را ریشه‌یابی کنیم این اتفاق در واقع  به دلیل بخشی از سیاست امنیتی آمریکا در منطقه بود. اگر به گذشته پل بزنیم، به دهه 80 و زمانی که ارتش شوروی سابق به افغانستان حمله کرد، یکی از اهداف آمریکا در مورد شوروی سابق این بود که مسکو را در افغانستان درگیر نگه دارد و افغانستان به باتلاقی برای شوروی تبدیل شود. در همان مقطع پاکستان کشور خط مقدم این پروژه بود و تشویق دیدگاه‌های تند اسلامی به  ویژه در بین جوانان دیگر کشورهای اسلامی برای کمک به مجاهدین افغان بخشی از این پروژه را تشکیل می‌داد. نتیجه این اقدام هر چند منجر به ناکامی و شکست شوروی سابق در افغانستان شد، اما تشدید افراط‌گرایی در منطقه، استفاده از ابزار ایدئولوژی در رقابت‌های ژئوپلیتیکی و شکل‌گیری القاعده را هم موجب گردید. اگر به موضوع این گونه بنگریم می‌توان این گونه گفت که شکل‌گیری القاعده نتیجه سیاست‌های امنیتی آمریکا در منطقه و در دهه هشتاد بود و به همین ترتیب می‌توان گفت 11 سپتامبر حاصل شکل‌دهی به طالبان بود. در این راستا می‌توان به اظهارات بی‌نظیر بوتو نخست وزیر فقید پاکستان اشاره کرد که در مصاحبه‌ای به صراحت اعلام کرد چهار کشور در شکل‌دهی به طالبان موثر بودند و هر کدام از این کشورها وظیفه خود را نسبت به طالبان انجام دادند و این کشورها پاکستان، آمریکا، انگلیس و عربستان هستند. بر این اساس می‌توان شکل‌گیری اولیه طالبان را یک پروژه و نه یک پروسه طبیعی ذکر کرد.
- در بخشی از این کتاب به نام یکی از مقام‌های افغانستان اشاره می‌شود که این مقام در پاکستان حضور داشت و سرویس امنیتی آمریکا وی را به دلیل مخالفت با طالبان محدود کرده بود و بعد از 11 سپتامبر و تغییر سیاست در مورد طالبان ورق برگشت و ایشان دارای جایگاه قابل توجهی شد.

- معمار این سیاست امنیتی آمریکا برژنسکی مشاور وقت امنیت ملی بود. وی طی مصاحبه‌ای و در پاسخ به این که سیاستی که تنظیم کردید افراط‌گرایی را در منطقه تقویت کرد و بلای جان کشورهای منطقه شده است، می‌گوید این افراط‌گرایی که ایجاد شده اصلا در برابر سقوط شوروی برای آمریکا مهم نیست.

- باید این نکته را در نظر داشت که پیروزی طالبان در سال 2021، الهام‌بخش جریان‌های تندرو اسلامی گردید. این پیروزی موتور محرکه افراط‌گرایی و تندروی را حتماً روشن خواهد کرد که نمونه آن را می‌توان در تحریک طالبان پاکستان یا TTP دید.

- یکی از وجوه سیاست امنیتی آمریکا در منطقه را می‌توان شکل‌گیری «گرو‌ه‌های غیرمتعارف بازدارنده» محسوب نمود. این گروه‌های غیرمتعارف بازدارنده لزوماً نیابتی نخواهند بود. بستر فکری شکل دهنده به این نیروها که بعضاً عامل بقای آنها نیز محسوب می‌شود، عمدتاً استوار بر ایده دشمنِ دشمنِ من، دوست من است، می‌باشد.

- در موضوع سوریه شاهد استفاده از این نوع نیروها در این کشور بودیم. هیچ یک از آن نیروهای افراطی بیان نمی‌کردند که برای آمریکا در حال جنگیدن هستند ولی در واقع آنان به نیابت از آمریکا در حال جنگ در سوریه بودند. حتی جناح‌های شکل دهنده داعش برای مدتی از حمایت آمریکا و تعدادی از کشورهای منطقه در جنگ‌های سوریه برخوردار بودند. در واقع بهره‌گیری از گروه‌های غیر متعارف بازدارنده، سیاست مورد استفاده برخی دیگر از کشورها نیز می‌باشد. «هدف مشترک»، عامل پیوند این گروه‌های غیر متعارف بازدارنده (به ویژه غیر نیابتی) با طرف‌های خارجی می‌باشد. به همین دلیل این قبیل پیوندها معمولاً طولانی مدت نیست. 

- این نیروهای افراطی یا گروه‌های غیرمتعاف بازدارنده در مقطعی دچار خطای راهبردی می‌شوند. القاعده یکی از این گروه‌های افراطی بود که وقتی ایجاد شد با ممانعت و مزاحمتی از سوی آمریکا مواجه نشد. زمانی القاعده دچار اشتباه شد که دیدگاه و انرژی مخالفت خود را از چین، آسیای مرکزی و قفقاز به حوزه خلیج‌فارس و به جایی که منافع امنیتی و ژئوپلیتیک آمریکا وجود داشت، منتقل کرد. در دهه 1990 نگاه متفاوت و نسبتا مثبتی نسبت به چین در رهبری وقت القاعده مشاهده می‌شد. اگر در دهه نود نوع نگاه القاعده تغییر نمی‌کرد و به منافع امنیتی و ژئوپلیتیک آمریکا چرخش پیدا نمی‌کرد، احتمالا  القاعده با شرایط متفاوتی مواجه می‌شد. نمونه دیگر این موضوع ایغورها هستند. ایغورها در ادلب دارای پایگاه بوده و در یکی از کشورهای همسایه سوریه دارای دفتر سیاسی می‌باشند. ایغورها به لحاظ فکری هیچ تفاوتی با القاعده ندارند ولی از دید ژئوپلیتیک چون در رادار منافع راهبردی آمریکا در حال حرکت هستند، مورد تعرض واقع نمی‌شوند. تحریک طالبان پاکستان و برخی گروه‌های مشابه نیز در یک چنین اقلیم استراتژیکی زیست  می‌کنند. یکی از ویژگی‌های گروه‌های غیرمتعارف بازدارنده این است که اینها در درزهای ژئوپلیتیکی که ناشی از اختلاف بین کشورهاست، می‌توانند به بقا ادامه دهند.
انتهای مطلب/
 


کد مطلب: 3621

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/event/3621/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir