ایران شرقی 4 مهر 1398 ساعت 11:48 https://www.iess.ir/fa/analysis/2079/ -------------------------------------------------- رویکرد ازبکستان در افغانستان عنوان : راهبردشناسی تاشکند از بازیگری در مساله افغانستان -------------------------------------------------- راهبردهای بازیگری ازبکستان در مسأله افغانستان در چهار سطح «منافع اقتصادی»، «منافع سیاسی»، «امنیت و ژئوپلیتیک» و «بعد هویتی» قابل بررسی است. البته نمی‌توان این سطوح را به صورت ایزوله و بدون ارتباطات متقابل در نظر گرفت. تمام منافع، راهبردها و تاکتیک‌های مذکور در پیوندهای فعالی با یکدیگر قرار داشته و برای پیش‌بینی خروجی نهایی این پیوندها، یک معادله چندمجهولی پیش‌روی تحلیل‌گران قرار می‌گیرد. طبیعتا حلِ چنین مساله‌ای می‌تواند در پیش‌بینی رفتارهای ازبکستان، طالبان، دولت افغانستان و حتی بازیگران بین‌المللی در آینده منطقه تاثیرگذار باشد. متن : ایران شرقی/   با روی کار آمدن «شوکت میرضیایف»، ازبکستان بازنگری در سیاست‌های منطقه‌ای، و به تَبَع آن بازتعریف نقش‌های سیاسی و امنیتی خود در منطقه را در دستور کار قرار داده است. اگرچه در ابتدا این رویکرد صرفا به عنوان یک وجه مشخص برای نمایشِ تمایز از دولت اسلام کریم‌اف و جلب توجه همسایگان و شرکای روسی و غربی پنداشته می‌شد، لکن، به مرور زمان مشخص شد ریشه در هویت، ژئوپلیتیک، امنیت و منافع اقتصادی این کشور دارد. تداوم بازیگری‌های ازبکستان در مسائل سیاسی منطقه‌ای و بین‌المللی در این مدت همگی نشان‌گر تکوین و تکامل راهبردهای بومی ازبکستان در سطح منطقه‌ای است. مساله افغانستان یکی از مهم‌ترین مسائلی است که ازبکستان در این مدت به نقش‌آفرینی متمایزی در آن پرداخته است. در سطحی‌ترین لایه، ازبکستان به دنبال دست‌یابی به «منافع اقتصادی» در پی بازیگری در مساله افغانستان است. با اتخاذ رویکردهای اصلاحی اقتصادی و اجتماعی از سال 2017، ایالات متحده و به ویژه اتحادیه اروپا کمک‌های مالی و سوبسیدی قابل توجهی را به سمت این کشور سرازیر کرده‌اند. سرمایه‌گذاری‌های مستقیم و غیرمستقیم نیز وجه دیگر منافع ازبکستان از کشورهای غربی بوده. افغانستان یکی از مهم‌ترین مکانیزم‌های تسهیل‌گر این کمک‌های اقتصادی و تداوم و توسعه آن‌ها در قالب برنامه‌های جدیدتر بوده است. از سوی دیگر نیز، ازبکستان که به خوبی در جریان طرح‌های ترانزیتی منطقه‌ای، به ویژه در زمینه انتقال انرژی است، تضمین یک نقش کلیدی در این چارچوب را به واسطه بهره‌مندی از ابزارها و اهرم‌های سیاسی، امنیتی و ژئوپلیتیک در دستور کار قرار داده است. اعلام مشارکت این کشور در پروژه خط لوله تاپی در دیدار میرضیایف با بردی‌محمداف، نخستین نشانه از این تمایل ازبکستان است. همچنین چراغ سبز به تاجیکستان در زمینه تکمیل راغون و زمزمه‌های پیوستن به طرح منطقه‌ای کاسا-1000 و ایجاد بازار منطقه‌ای برق، که اصلی‌ترین مشتری آن افغانستان است، دیگر کنشِ تاشکند در این زمینه بوده است. نگاه بلندمدت به بازار افغانستان و توسعه مناسبات اقتصادی با قدرت‌های اقتصادی جنوب آسیا همچون هند که از شرکای اصلی تجاری این کشور نیز به شمار می‌رود، رویکرد ایجابی‌تر و بلندمدت ازبکستان در این زمینه محسوب می‌شود. در لایه بعدی به نظر می‌رسد «منافع سیاسی» مد نظر مقامات ازبک قرار دارد. بازیابی نقش سیاسی تاشکند محور تحرکات اخیر به شمار می‌رود. ازبک‌ها که در دوره اتحاد جماهیر شوروی و حتی پیش از آن در دوره حاکمیت روسیه تزاری در بطن نظام تصمیم‌گیری منطقه‌ای قرار داشتند، پس از استقلال به مرور زمان این جایگاه خود را از دست دادند. واگذاری امورمهم به قدرت‌های همسایه نظیر چین و روسیه و نقش‌آفرینی پررنگ قزاق‌ها، آلترناتیو این وضعیت بوده است. بازیابی این نقش از طریق افغانستان اکنون مد نظر میرضیایف است. افغانستان از آن جهت اهمیت کلیدی دارد که یک دغدغه مهم برای کشورهای منطقه محسوب شده و می‌تواند در کنار رویکردهای دیگر ازبکستان موجب ارتقاء روابط سیاسی با همسایگان نیز بشود. از سوی دیگر تاشکند در مساله افغانستان محل رجوع کشورهای منطقه و فرامنطقه‌ شده و این امتیاز بسیار مهمی برای تاشکند است. در زمینه روابط با قدرت‌های بزرگ نیز ازبکستان توانسته از طریق ایجاد یک مکانیزم چندجانبه در بحران افغانستان که در آن چین، روسیه، ایالات متحده، اتحادیه اروپا و نیز قدرت‌های منطقه‌ای نظیر پاکستان، هند و جمهوری اسلامی ایران قرار دارند، به یک نقش سیاسی واسط دست یابد. طبیعتا پس از عضویت قزاقستان در شورای امنیت به عنوان یک عضو غیردائم از طریق تحرکات سیاسی بین‌المللی نظیر میزبانی از مذاکرات هسته‌ای ایران، مذاکرات صلح سوریه و میانجی‌گری در بحران اوکراین و قره‌باغ، ازبکستان نیز نیم‌نگاهی به دست‌یابی به چنین فرصت‌هایی از دریچه افغانستان دارد. سومین سطح که درواقع نخستین وجه راهبردی مساله افغانستان برای ازبکستان را مطرح می‌کند، در «امنیت و ژئوپلیتیک» است. در وهله نخست، امنیت ملی ازبکستان تا حد زیادی به بحران افغانستان گره خورده و با میانجی‌گری موثر در این فرایند، به ویژه با حفظ تعاملات سیاسی و امنیتی با طالبان، این کشور می‌تواند به میزان قابل توجهی امنیت داخلی خود را تضمین کند. از سوی دیگر نیز، همکاری با طالبان به نوعی می‌تواند تضمین‌دهنده کاهش سطح تهدیدات از سوی برخی گروه‌های اسلام‌گرای داخلی نظیر حزب‌التحریر یا جنبش اسلامی ازبکستان شود که هر دو روابط نسبتا خوبی با طالبان دارند. در همین حال، ازبکستان با کسب موفقیت در پرونده افغانستان می‌تواند نویددهنده وجودِ یک آلترناتیوِ امنیت‌سازِ منطقه‌ای باشد؛ مساله‌ای که تاکنون در آسیای مرکزی وجود نداشته است. بدین ترتیب، بسیاری از چارچوب‌ها و ترتیبات امنیتیِ قدرت‌های بین‌المللی نظیر روسیه، چین و ایالات متحده می‌تواند از کانال ازبکستان صورت پذیرد و این یک امتیاز بسیار ارزشمند برای تاشکند است. در کنار این منافع امنیتی، ژئوپلیتیک نیز نقش بنیادین خود را ایفا می‌کند. ازبکستان به دلیل همسایگی با هر 4 جمهوری آسیای مرکزی و افغانستان، موقعیتی ژئواستراتژیک دارد. فعال‌ کردن چنین ظرفیتی در حوزه‌های دیگر، نیازمند خروج از بن‌بست ژئوپلیتیکی است که دریچه‌ای جز جنوب و افغانستان ندارد. این دریچه نیز بر خلاف مرزهای تاجیکستان که بسیار وسیع، تاحدودی کوهستانی و ناامن و در اختیار نیروهای روسیه است، و یا مرزهای ترکمنستان که آن هم وسیع و نسبتا بی‌ثبات و متصل به کشور بسته ترکمنستان می‌باشد، با برخورداری از طول کمتر و وضعیت امنیتی نسبتا بهتر و بدون حضور نیروهای امنیتی خارجی در یک کشور نسبتا باز، مزیت‌های منحصر به فردی در اختیار ازبکستان برای تبدیل شدن به یک هاب ژئوپلیتیک قرار می‌دهد. با این حال، تامین مستقلِ امنیت این مرزها با برخورداری از کمک‌های نظامی و امنیتی خارجی، رویکرد فعلی ازبکستان محسوب می‌شود. این هاب ژئوپلیتیک در آینده می‌تواند نقطه پیوند آسیای جنوبی و مرکزی و بخش مهمی از استراتژی کلان ایالات متحده در این زمینه باشد. در چهارمین سطح، عمیق‌ترین و راهبردی‌ترین رویکردهای ازبکستان در قبال افغانستان را در بعد «هویت» شاهد هستیم. تحرکات هویتی ازبکستان در دو وجه قومی و مذهبی نسبت به افغانستان قابل ارزیابی است. در سطح قومی، فعال کردن ظرفیت‌های فرهنگی ازبک‌ها در افغانستان و تعدیل امن‌ترِ موازنه میانِ افغان‌ها و پشتون‌ها ممکن است در آینده مورد توجه تاشکند قرار بگیرد. با این حال کارکرد مثبت یا منفی امنیتی چنین رویکردی با توجه به تجربه حضور اقلیت‌های ازبک در کشورهای آسیای مرکزی، به ویژه قرقیزستان و تاجیکستان، همچنان مورد ابهام است. در حوزه مذهب، ازبکستان از قابلیت الگوسازیِ منطقه‌ای برخوردار است. طی قرن‌های اخیر قطب‌های علمی مذهبی منطقه‌ای و جهانی در ازبکستانِ امروز قرار داشته است. از همین رو می‌توان جغرافیای امروزین ازبکستان را منشاء شکل‌گیری مکاتب اسلامی خاصی در نظر گرفت. این مکاتب که عمدتا از شهر بخارا و مدارس مذهبی خاص و مشهور این شهر رشد و نمو یافته‌اند را می‌توان «مکتب مذهبی بخارا[1]» نامید. این مکتب دارای ویژگی‌های خاصی است. این مکتب به لحاظ دینی پیرو اسلام و مذهب اهل سنت (حنفی) و به لحاظ اعتقادی (کلامی) پیرو ماتریدیه، و به لحاظ طریقتی با گرایشات صوفیانه، پیرو نقشبندیه است. تجربه تاریخی این مکتب اسلامی، موقعیت جغرافیایی خاص آن و تحولات اجتماعی و سیاسی که بر آن طی قرن‌های اخیر وارد شده، منجر به شکل‌گیری یک برداشتِ خاصِ اسلامی شده که در وضعیت اجتماعی امروز مورد توجه قرار گرفته است. از جمله این ویژگی‌ها می‌توان به بروزِ اجتماعی و سیاسی کمتر و ترجیح گوشه‌نشینی (نزدیکی به سکولاریسم)، تسامح و تحمل‌پذیری بیشتر، و قابلیت سازگاری سریع‌تر اشاره کرد. ویژگی‌هایی که در کانتکست (چارچوب) سیاسی توانسته توجه بسیاری از بازیگران از جمله دولت‌های ملی و حتی اتحادیه اروپا را نیز به خود جلب کند. این موضوع به ویژه برای بحرانِ افغانستان که ریشه در لایه‌های هویتی دارد، می‌تواند بسیار مورد توجه قرار بگیرد. در این زمینه، به نظر می‌رسید طالبان در دیدارهای اخیر از ازبکستان تمایلات نسبی خود را نشان داده است. طالبان که به لحاظ فکری و هویتی تاکنون تحت تاثیر گرایشات دیوبندیه شبه قاره (نقطه مقابل گرایشات متصوفانه آسیای مرکزی) قرار داشته است، با نزدیکی فکری و هویتی به مکتب مذهبی بخارا، می‌تواند در وهله نخست گذارِ به افغانستانِ پس از صلح را زمینه‌سازی کند و از سوی دیگر، با ایجادِ یک برندِ معتدل‌ترِ اسلامی از طریق ایجاد فضا برای مکتب مذهبی بخارا، بخشی از دغدغه‌های امنیتی بازیگران فعال در مساله افغانستان را برطرف نماید. با این حال، استراتژی درونی طالبان برای نزدیکی به چنین مکتبی، در قالب‌های نظیر جمعِ مکتب مذهبی بخارا با تفکراتِ دیوبندیه، تعدیلِ تفکرات پیشین، ایجاد شکافِ تشکیلاتی-فکری کنترل شده، تفکیک لایه‌های تصمیم‌گیری و اجرا و ... خود یک سوال جدی محسوب می‌شود. از سوی دیگر نیز پیامدهای چنین نزدیکی‌ای برای مکاتب مذهبی آسیای مرکزی که طی سال‌های اخیر با مشکلاتی در زمینه گروه‌هایی از شبه قاره نظیر جماعت دعوت و تبلیغ قرار گرفته‌اند، سوال اساسی دیگری است که می‌بایست مورد ارزیابی قرار بگیرد. در مجموع اگرچه چهار سطح مختلف برای راهبردهای بازیگری ازبکستان در مساله افغانستان مطرح شد، اما نمی‌توان این سطوح را به صورت ایزوله و بدون ارتباطات متقابل در نظر گرفت. تمام منافع، راهبردها و تاکتیک‌های مذکور در پیوندهای فعالی با یکدیگر قرار داشته و برای پیش‌بینی خروجی نهایی این پیوندها، یک معادله چندمجهولی پیش‌روی تحلیل‌گران قرار می‌گیرد. طبیعتا حلِ چنین مساله‌ای می‌تواند در پیش‌بینی رفتارهای ازبکستان، طالبان، دولت افغانستان و حتی بازیگران بین‌المللی در آینده منطقه تاثیرگذار باشد. پی‌نوشت: [1]ترمینولوژی «مکتب بخارا» به یک مکتب هنری در رشته نگارگری در زبان پارسی شناخته می‌شود. از همین رو، در پژوهش حاضر ما این نام را «مکتب مذهبی بخارا» نامیدیم. انتهای مطلب/ کارگروه آسیای مرکزی موسسه مطالعات ایران شرقی